گفتگویی صمیمانه با حاج آقا حسین نمنبات، اولین مدیر مدرسه صالحین
-
مدرسه در کجا دایر شد؟ شرایط مکانی برای مدرسه مناسب بود؟
در سال ۷۶-۷۵ که مدرسه صالحین برقرار شد جنب بیمارستان سیدالشهدا علیهالسلام (امید) بود، انتهای خیابان مطهری، سکوی علیآباد، مقابل باسکول خیابان خیام، یعنی؛ در آن زمان هنوز اتوبان زده نشده بود و بیمارستان سیدالشهدا هم به این وسعت نبود. کوی علیآباد مطهری به کوچههای ناژوان راه داشت و تقریبا یک حالت بنبست داشت. ولی از طرف خیابان خیام به پل ناژوان ارتباط داشت که آن هم به نوعی پایان مسیر خیابانی بود.
از لحاظ مدرسه چون فضای کافی برای تشکیل ۵ الی ۶ کلاس بود، برای ابتدای کار و شروع فعالیت خوب بود. به ویژه اینکه در مقابل دبستان بهشت کودک قرار داشت و یک فضای باز بسیار بزرگی در مقابل دو مدرسه ایجاد شده بود و مشکل رفتوآمد و پارکینگ و… نبود. تنها مسئله همجواری مدرسه با سردخانه بیمارستان امید بود که از لحاظ روحی و عاطفی گاهی اثرگذار بود و بعضا هم خانوادهها از همجواری مدرسه با این بیمارستان به اعتبار اشعهها و بیمارستان سرطانی احساس خطر میکردند که با بررسی و پیگیریها معلوم شد خطری دانشآموزان را تهدید نمیکند. به هر جهت برای شروع کار فضای بسیار خوبی بود.
-
وقتی مدیریت صالحین را پذیرفتید، کادر اجرایی و آموزشی خود را با چه معیارهایی و چگونه انتخاب میکردید؟
با توجه به تجربه مدرسههای غیرانتفاعی ولایت و امام محمدباقر و سادات چون این مجموعه هم یک مجموعۀ مذهبی با اهداف خاص خود در جهت جذب نیرو برای مرکز فرهنگی شهید مدرس بود، سعی کردیم از دبیران معتقد و متعهد و توانمند استفاده کنيم و حتی افرادی که چه بسا غیرفرهنگی بودند (آموزشی و پروشی نبودند یا به تعبیری نیروی آزاد هستند) با همین شرایط باشند. افرادی چون برادر عزیز و بزرگوار آقای علی جلوانی که هم با فضای مرکز آشنا بود و هم با فضای کارهای فرهنگی و بعدها عزیزانی چون مهدی حاجیان و منصور سلطانی و… . پیشتر هم معتقد بودم باید از بچههای مرکز که توانایی امور آموزشی و پرورشی دارند چه از لحاظ تخصصی (درسی) و چه از لحاظ تعهد بیشتر از اینها در فضای مدرسه به کار گرفته شود.
-
درسال اول، اولین سری دانشآموزان مدرسه را در چه پایه یا پایههایی و چگونه جذب کردید؟
درسال اول با توجه به تجربۀ آموزشی خودم شرایط را بر جذب دانشآموزان در پایۀ اول (دو کلاس) و پایۀ دوم (یک کلاس) قرار دادیم و الحمدلله ۷۲ دانش آموز ثبت نام شدند. با شرط معدل و مصاحبه. بیشتر هم روی پایۀ چهارم ابتدایی تأکید داشتم؛ زیرا با اینکه پایۀ پنجم آزمون سراسری داشت ولی دبیران مدارس سطح نمره را بالاتر میگرفتند لذا دورۀ ابتدایی بررسی میشد.
-
شهریۀ دریافتی جواب هزینهها را میداد؟
اولا که رهن و اجارۀ مدرسه توسط مرکز به مدت سه سال بسته شده بود تا ببینند آیا مدرسه موفق میشود یا نه و تا چه حد کار آموزشی مدرسه به پیش میرود. ثانیا بر اساس شهریۀ تعیین شدۀ آموزش و پرورش ناحیه یک، ما تصمیم گرفتیم هزینۀ فعالیتهای فوقبرنامه را از خانوادهها دریافت نکنیم و ثالثا تمام دوستان و همکاران عزیزم با حداقل مبالغ دریافتی حاضر به همکاری شدند و حتی اضافهکاری نمیگرفتند. نه فقط برای یکی و دو سال اول، بلکه چند سال مبلغ فوقالعادهای مخصوصا کادر اجرایی دریافت نمیکردند و کلا بر اساس عشق و علاقه و تعهد کار میشد و بر مبنای ساعات کاری و تا نزدیکیهای غروب در مدرسه فعالیت و برنامه داشتیم و دوستان خودشان از نزدیک شاهد بودند و اگر این کار نمیشد قطعا جواب خوبی نمیتوانستیم بگیریم. به عنوان مثال سالهای اول مدرسۀ غیرانتفاعی دیگری در نزدیکی خیابان خیام بود و اولیای دانشآموزان محل متوجه نوع کار و برنامۀ مدرسۀ صالحین که شدند بچههای خود را از آن مدرسه به صالحین انتقال دادند (البته با همان شرط معدل و مصاحبه) و به گونهای شد که آن مدرسه به خاطر عدم جذب دانش آموز کلا تعطیل شد .
-
از نظر ساختاری، رابطۀ مدرسه و موسسه چگونه تعریف شده بود؟
اولا کلیات طرح و برنامهها در ابتدای سال به مؤسسه ارائه میشد. بودجهبندی که مشخص میگردید تا پایان سال نحوۀ اجرا با مدیریت مدرسه بود؛ چون سرفصل هر موضوع دقیقا مشخص شده بود.
ثانیا دوستان میگفتند بر اساس میزان دریافت شهریهها و دادن تخفیفها، به طور واقعی میزان درآمد باید به گونهای مدیریت شود که بتواند پاسخگوی همۀ هزینههای اصلی و حیاتی مدرسه باشد و ما خودمان برنامهریزی میکردیم. لذا برنامههای خاص (مثل جشنها و عزاداریها) از پتانسیل بسیار خوبی که در اولیا بود و همیاری آنان استفاده میشد و شهریۀ دریافتی فقط به امور جاری مدرسه اختصاص پیدا میکرد.
ثالثا با توجه به جلسات ماهیانهای که با دوستان مرکز و هیأت مدیره داشتیم سعی میشد روند کلی مدرسه پیوسته بررسی و ارزیابی شود که خدای ناکرده با مشکل مواجه نشویم. الحمدلله هرچه پیشآمدیم شرایط بهتر و بهتر میشد، چه از لحاظ جذب دانشآموز و چه از لحاظ جذب درآمد و نحوۀ هزینهها.
رابعا در آن شرایط اولیه سالهای ۷۴ تا ۸۰ آن مدتی که در مدرسۀ جنب بیمارستان بودیم خیلی هزینۀ استهلاک و وسایل نداشتیم.
-
شما به عنوان یک تجربۀ جدید در حوزۀ مدریریتی خود (به عنوان مدیر مدرسۀ غیرانتفاعی) چه تفاوتهایی را در دو نوع مدرسه (دولتی و غیرانتفاعی) میدیدید؟
البته این بررسی باید با شرایط مکان و زمان و شرایط اجتماعی حاکم بر مردم ارزیابی شود. به هرحال در آن زمان تازه مدارس نمونهدولتی هم بود که یک شرایطی بین دولتی و غیرانتفاعی را داشت ولی از لحاظ تفاوت فضای آموزشی و مدیریتی این موارد قابل تامل میباشد:
۱- نوع انتخاب دانشآموز
۲- نوع برنامهریزی آموزشی و تربیتی مدرسه به خصوص در امور پرورشی
۳- فضای فیزیکی مدرسه
۴- کادر آموزشی با شرایط حاکم از طریق ادارۀ آموزش و پرورش
۵- گرفتن نیروهای آزاد با شرایط تأیید گزینش
۶- میزان درآمد مدرسه و نحوۀ هزینۀ آن با سرفصلهای مختلف
۷- میزان توقع اولیا از مدرسه به اعتبار هزینهای که خانواده میپردازد
۸- امکانات مدرسه به خصوص در راستای تحقق اهداف آموزشی و پرورشی
۹- توجه به روند پیشرفت علمی و تربیتی دانشآموزان مدرسه به خصوص پایۀ سوم که درآن زمان امتحاناتشان به صورت نهایی و ارزیابی علمی از طریق اداره با دقت انجام میگرفت و باید شرایط رقابت علمی و تربیتی قابل قبولی را در سطح ناحیه ارائه میکردیم.
۱۰- توجه خاص به رقیبان مدرسه حتی با فضای مذهبی و علمی مدرسه از جمله سادات و امام محمدباقر (علیهالسلام) و ولایت در خارج از ناحیه و مدارس مطرح ناحیه مثل صدوقی و بهشتی (دولتی) و غیرانتفاعیهای خوارزمی و امام صادق (علیهالسلام) و شاهد ابوذر.
-
مهمترین چالشها و مشکلات در سال اول چه بود؟
ابتدای امر تهیۀ شرایط فیزیکی متناسب با مدرسه بود که با وجود استخر در وسط حیات و ساختمانی که در واقع یک خانۀ قدیمی بود و باید تبدیل به یک فضای آموزشی جذاب و مناسب میشد، آن هم برای خانوادههایی که در محیط مطهری وصائب و آتش و… سکونت داشتند، این خود قابل تأمل بود، عموما خانوادههایی که با شرایط نسبتا مطلوب زندگی میکنند و سپس تهیۀ امکانات آموزشی و تربیتی که بتواند پاسخگوی علمی دانشآموزان باشد.
-
پایان سال اول از کارتان راضی بودید؟ با توجه به تجربۀ سال اول برای سال دوم و ارتقا کار چه تدابیری اندیشیدید؟
الحمدلله با عنايات خداوندي و توجهات ائمۀ اطهار نتيجۀ کار بسيارخوب و رضايتبخش بود و براي سال دوم دو کلاس در پايۀ اول اضافه شد، سالهاي سوم و چهارمِ کار هم همینطور. به همين ترتيب در کل ۶ کلاس تشکیل شد، به این صورت که در هر پايه دو کلاس داشتیم. البته تعداد دانشآموزان در پايهها متفاوت بود.
از نکات قابل توجه اين بود که علاوه بر ارتقا سطح علمی دانشآموزان خود مدرسه، از لحاظ ميانگين معدل در جذب دانشآموزان اين مسئله لحاظ گرديد يعني شرط معدل در پايه چهارم ۱۶ به بالا و پنجم ۱۸ به بالا بود در حالی که سعي شد در سالهاي بعد اين نگاه واقعبينانهتر باشد و در عينحال به موضوع خانواده نيز توجه بشود.
-
چند سال در اين محل (پل شيری) مانديد؟
تا آنجايي که ذهنم ياري میکند فکر میکنم حدود شش سال و بعدا هم با وجود شش کلاس به مدرسه جدید انتقال پیدا کرد.
-
در اين سالها موقعيت مدرسه در ناحيه و شهر نسبت به مدارس ديگر چگونه بود؟ مزيتهای شما بيشتر در چه بود؟ در رشد علمی، تربيتي يا …؟
الحمدلله در بين مدارس غيرانتفاعی از لحاظ علمی از سال دوم با رتبهبندی مدارس بر اساس خروجی پايۀ سوم و ميزان قبولي و معدل دانشآموزان رتبۀ اول را کسب و پيوسته اين شرايط حفظ گرديد. با توجه به رقيبانی چون شاهد ابوذر (شاهد) صدوقی (نمونه دولتی) و بهشتی، همچنان اول بوديم و حتی در شرايط مطلوبتر. اين امر سبب شد که از سالهای سوم و چهارم خود اداره به عنوان يک مبلّغ واقعی براي مدرسه باشد و حتي همکاران فرهنگی ناحيه فرزندانشان را در اين مدرسه ثبتنام نمودند. در سطح شهر هم هرچند خيلی معروف نبوديم ولی دوستان و عزيزانی که مدرسه را میشناختند به عنوان يک مرکز آموزشی قابل قبول معرفی میکردند.
يکي از مهمترين مزيتهای مدرسۀ ما شفاف بودن برنامهها بر اساس اعلام به اوليا بود و در عين حال توجه خاص به مسائل پرورشی و تربيتی و رشد دانشآموزان از لحاظ رفتارهای اجتماعی (مخصوصا اردوها در اين موضوع اثرگذار بود).
-
چه سالي محل مدرسه عوض شد؟ چه شد که محل مدرسه تغيير کرد؟
در ابتداي دهه ۸۰ اتفاق افتاد ولی دقيقا سال جابجايی و انتقال يادم نيست. چند عامل سبب اين تغيير مکان شد:
۱- بهبود وضعيت آموزشی مدرسه و اينکه ديگر حرفی براي گفتن در سطح ناحيه و حتی در شرايط رقابتی ديگر مدارس داشت
۲- برنامههای مختلف مدرسه به خصوص امور پرورشی که نياز به فضای بهتری میداشت
۳- فشار از بابت افزايش دانشآموز و کلاس که در آن مکان هرگز امکان چنين چيزی نبود
۴- رضايت اوليا در طی سالهای اوليه مدرسه (تقريبا ۵ الی ۶ سال اول) و ارتباط آنها با مدرسه و اينکه چرا شما از فضاي بهتری استفاده نمیکنيد و بعضا پيشنهادات مختلفی ارائه میشد از جمله در برنامۀ ماه محرم که در مدرسه بود
۵- پيشنهادات مختلف خود اداره برای استفاده از فضای آموزشی دیگری که در اختيار اداره بود برای جذب بيشتر دانشآموزان با همان اهداف علمی و تربيتی
به هرحال در انجمن اوليا و مربيان همان سالها (حدود۸۰) خواهر شهيد دکتر بهشتی (خانم امامی) و مادر دانشآموزان (دفاعی) که خود همکار فرهنگي بود و آقای پارسافر و آقای ………….. (مسئول ورزش ناحيه يک) اينها تاکيد بر تامين مکان برای مدرسه داشتند تا اينکه به پيشنهاد مادر دفاعی و تاييد خانم امامی اين مکان جديد صالحين پيدا شد که به صورت مشارکت بين آقايان شاهنگي از خيرين بنام اصفهان و حاجآقا چگونيان که پدربزرگ دانشآموزان دفاعي بود حاضر شدند اين مکان را در اختيار مدرسه بگذارند به شرط آنکه در اين فضا بر اساس همان سيره و روش قبلي مدرسه برنامههای پرورشی به خصوص مراسمهای اعياد و عزاداری ائمه برگزار گردد که با حضور عزيزانی چون حاجآقا سالک و ابوالقاسمی و قاسمزاده و فکر کنم آقاي اژهای در يک روز صبح جمعه در خانۀ قديمی (مکان مدرسه) اين مقدمات فراهم گرديد و در تابستان همان سال تحويل شد که پس از برگزاری مراسم عزاداری ماه صفر(فکر میکنم) به مدت سه شب اقدام به تخريب و بازسازی شد.
خدا را سپاس میگويم که به لطف و مرحمت او و توجهات ائمه اطهار(عليهم السلام) اين روند رو به پيشرفت بوده است.
يک خاطره: تمام برکاتی که در طول سالیان متمادی در مجموعۀ صالحین حاصل شده به اعتبار اولا خلوص و نیت پاک عزیزان پایهگذار و موسس بوده و ثانیا توجهات ائمه اطهار (علیهمالسلام) به کل مجموعه. مخصوصا در ارتباط با برنامههای مناسبتی مثل جشنها و سوگواریها که همیشه در طول سالیان متمادی با اجرای برنامهها توسط دانشآموزان مخلص و پاک، شاهد بهرهمندی بسیار و برکات بوده و هستیم. دلیل این مطلب خوابهای اولیای دانشآموزان و یا افراد وابسته بوده که بیانگر تأیید مسیر و راه است. البته شاید برای عدهای از افراد خواب ملاک و معیار نباشد ولی برای این حقیر خوابهای متعدد دوستان و اولیای محترم دانشآموزان از اهمیت خاصی برخوردار بوده است مخصوصا در ایام سوگواریها.
مادر دانشآموز طلاکش با اینکه سیده بود اظهار نمودند که فکر میکردم سیده بودنم به خاطر جریانات در دورۀ رضاخان بوده و شاید صحیح نباشد تا اینکه نیت کردم در ایام سوگواری ماه صفر اگر واقعا من سیده هستم به نوعی الهام شود تا اینکه در ایام سوگواری در مدرسه شبی برنامۀ خاصی توسط آقای طلایی اجرا شد و توسل به حضرت زهرا سلاماللهعلیها گرفته شد و من خیلی منقلب گشتم و از حضرت خواستم مشکل ذهنی من را برطرف نمایند. تا اینکه در همان شب در عالم رویا خواب دیدم که مجلس عزاداری مدرسه برپاست و جمعیت جلسه بیشمار است و جایی برای من نیست. آرام آرام به پایین آمدم تا اینکه به یک خانم نیمه قد خمیده رسیدم و ایشان به اسم مرا صدا زدند و فرمودند دخترم بیا پهلوی من. سپس با هم وارد جلسه شدیم و با توجه به حجم جمعیت، بدون برخورد وارد جلسه شده و در قسمت خواهران نشستیم. باز ایشان فرمودند دخترم سرت را میتوانی بر روی زانوی من بگذاری. من این کار را نکردم و گفتم خانم شما که هستید که این قدر به من لطف دارید؟! فرمودند تو توسل به چه کسی پیدا کردی و این جلسه از برای کیست؟ و فرمودند امشب جلسه برای سوگواری فرزندم میباشد و حتما در آن شرکت کن. دقیقا شب سوگواری آقا علی بن موسی الرضا علیهالسلام شب آخر جلسه بود و فهمیدم ایشان خانم حضرت زهرا سلاماللهعلیها بودند و از اینکه مرا به نام فرزندم صدا زدند فهمیدم واقعا سیده هستم. بسیار این خانواده به برنامههای مدرسه عنایت داشتند.
خاطره «آثار و برکات زیارت عاشورا»
از آنجایی که از ابتدای امر به این باور رسیده بودیم که درسهای کلاسیک و علمی نمیتواند دانشآموز را از لحاظ اعتقادی بارور سازد لذا در بعد تربیتی و پرورشی همت خویش را در جهت آشنایی این عزیزان با فرهنگ اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام قرار دادیم. بنابراین جزء برنامۀ دائمی مدرسه این شد که از ابتدای ماه محرم به خصوص دهۀ اول هرروز صبح زیارت عاشورا خوانده شود و مختصر پذیرایی صبحانه نیز از دانشآموزان انجام گیرد و پس از آن روزهای دوشنبه هر هفته این برنامه استمرار یابد تا پایان ماه صفر که با روضۀ پایانی ماه صفر برنامه جمع گردد و گاهی هم به مناسبتهای خاص این برنامه تکرار میشد. برای اجرای برنامه از مادحین و یا سخنرانان خوب متناسب با شرایط دانشآموزی استفاده میشد وحتی خود حقیر از آثار و برکات زیارت عاشورا صحبت میکردم و یا از قضایای حادثۀ عاشورا و ادب اصحاب صحبت به میان میآمد. بههرحال این حقیر آثار و برکات زیادی را از این برنامه در تربیت دینی و اعتقادی در بچهها دیدم و شاهد اثرگذاری آن بوده و هستم و اعتقادم بر این بوده و به اولیا آنها نیز متذکر میشدم که فقط و فقط با آشنایی با مکتب اهلبیت علیهملسلام و انس با آنهاست که میتوان این عزیزان را بیمه نمود. لذا خود دانشآموزان نيز با علاقه در این مراسمها شرکت نموده و هزینه آن را هم خود و یا اولیای آنها میپرداختند و عاشقانه نیز فعالیت مینمودند که خود این امر در تربیت رفتار اجتماعی آنها تأثیر بسزایی داشت و خود دوستان و مسئولین تأثیر آن را از نزدیک شاهد بودند.
یکی از این آثار ارزشمند این فعالیتها، شفاگرفتن یکی از دانشآموزان به نام آقای تدین(پسرعموی آقای علی تدین) است. ماجرا از این قرار بود که بر اثر یک عفونت متمرکز در یکی از پاهای ایشان مدت طولانی نامبرده بستری شد. به گونهای بود که حتی به خاطر عدم عقبافتادگی درسی ما یک دانشآموز خوب را مسئولیت دادیم که هرروز بعد از ظهرها باید به دیدار او برود و در طول دوره درمان به او کمک درسی بدهد. بررسیهای پزشکی در نهایت به این نتیجه رسیده بود که باید پای او تا زانو قطع گردد. من به پدرش گفتم بعد از کمسیون پزشکی فرصت بگیرند تا ما یک برنامهای مدنظر داریم و آن را انجام دهیم. به ایشان گفتم خود شما و خانواده قصد و نیت کنید چهل زیارت عاشورا برای سلامتی ایشان قرائت کنید و ما هم در روز دوشنبه با بچهها در مدرسه این اقدام را انجام میدهیم. پس از اجرای برنامه و با خلوص نیت پاک این دانشآموزان و عنایت آقا اباعبدالله الحسین علیهالسلام یادم هست که در روز چهارشنبهای مجددا جهت آمادگی برای اتاق عمل از او تست انجام داده و متوجه میشوند که هیچ گونه آثار عفونت در پای او نیست. حتی تردید پزشکی حاصل شد، آزمایشهای بسیار دوباره تکرار و در نهایت معلوم شد که به برکت مجلس آقا اباعبدالله و توسل به ایشان نامبرده شفا گرفته و بعد از یک هفته دورۀ نقاهت، به جمع دانشآموزان پیوست و از این بابت همه خوشحال شدند. زیارت عاشورا و توسل به اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام سبب شد ایشان برای همیشه از پای خودش بهرهمند گردد. الحمدلله علی کل حال.
یکی دیگر از برکات و آثار زیارت عاشورا شفاگرفتن برادر عزیز و معلم گرامی مدرسه جناب آقای کاظمی بود. همانطور که شاید مستحضر باشید ایشان در طول سال تحصیلی حدود دهه ۸۰، دقیقا سال آن یادم نیست، ولی یک مرتبه اعلام شد که ایشان غدۀ سرطانی بدخیمی در مغزشان وجود دارد و قسمتهایی را آسیب رسانده. به هرجهت برای درمان در بیمارستان الزهرا بستری شدند و تعدادی از پزشکان از انجام عمل خودداری نمودند تا در نهایت دکتر میرحسینی قبول عمل کرد و اعلام نمود که با این شرط عمل و جراحی را انجام میدهد که خانواده ایشان راضی به نتیجه کار راضی شوند. نتیجهای هم که طبق بررسیهای زیاد و نظر کمسیون پزشکی برآورد میکردند این بود که ایشان به احتمال بسیار زیاد در نهایت فلج خواهندشد و به مدت یک هفته پس از عمل در کما قرار میگیرند و احتمالا قدرت بیان یا بینایی خود را از دست میدهد. پس از صحبتهای بسیار این حقیر پیشنهاد ختم چهل زیارت عاشورا را به خانواده ایشان دادم و قرار شد توسل به آقا اباعبدالله با زیارت عاشورا پیدا نمایند و ما هم در مدرسه مراسم زیارت عاشورا برگزار کنیم. به هرجهت یک صبح دوشنبه به بچهها اعلام کردیم (اکنون یادم نیست در ایام خاص بود و یا غیر) طبق برنامۀ همیشگی از ذاکرین اهلبیت هم دعوت شد و مراسم زیارت عاشورا برقرار گردید. بعد از آن عمل جراحی ایشان انجام گرفت و خلاف انتظار، ایشان بعد از ۲۴ ساعت به هوش آمده و فقط مقداری در بیان و تکلم مشکل داشتند که خود پزشکان این حالت را بسیار بسیار عالی و غیر منتظره میدانستند. بعد از چند روز ایشان مرخص شدند و مقداری کارهای درمانی بر روی ایشان انجام گرفت و با سپری شدن دورۀ نقاهت الحمدلله ایشان با هوشیاری کامل و قدرت کلام و حرکت به مدرسه آمدند(فکر میکنم حدود یک ماه این ماجرا طول کشید). به برکت زیارت عاشورا و عنایات اهلبیت عصمت و طهارت و خلوص و نیت پاک دانشآموزان ایشان با شرایط بسیارخوب به آغوش خانواده برگشت و به فعالیت آموزشی خود نیز پرداخت و تا دوران مدیریت برادر تأیید هم در مدرسۀ صالحین مشغول به انجام وظیفه بودند.
البته لازم به ذکر است که بیان ختم چهل زیارت عاشورا و توسل به آقا اباعبدالله به برکت آشنایی این حقیر با مرحوم مرشدزاده بود و داستانهایی که ایشان بیان مینمودند. به خصوص از مرحوم سید شفتی(بانی مسجد سید) در آن بیماری وبا در اصفهان و توسل مردم به زیارت عاشورا. از جمله کتابهای ارزشمند در اینباره کتاب آثار و برکات زیارت عاشورا از جناب آقای ابطحی است که گردآوری شده است.
والسلام علی من التبع الهدی
0 Comments