
- در دورهی مدیریت آموزش و پرورش استان، مسائل اساسی تعلیم و تربیت آموزش و پرورش چه بود؟
معمولا وقتی دولتها کارشان را شروع میکنند، دوسال اول تجربی است. در دولت آقای احمدینژاد وزیر آموزش و پرورش از اولین وزرایی بود که نتوانست با احمدینژاد کار بکند و عوض شد. وزیر بعدی آقای علیاحمدی از دانشگاه آمد. به طور طبیعی وزیر که عوض میشود ممکن است نتواند با مدیران کار کند. ما با آقای علیاحمدی، که از دانشگاه آمده بود، احساس کردیم که همسلیقه نیستیم و این باعث فرسایش نیروها میشود. تعدادی بودیم که در سنین بازنشستگی بودیم. گفتیم که شما تازه آمدی ما را عوض کن و ما وابسته به این شغل نیستیم. من بعد از بیست و نه ماه، مسئولیت را تحویل دادم.
در دورهی اصلاحات در آموزش و پرورش و دانشگاه خیلی انحرافات ایجاد شده بود و دانشگاهها عمدتا دچار باند و باندبازی سیاسی شده بودند. مثل جریان تحکیم وحدت و… . آموزش و پرورش هم دچار همین دستهکشیهای سیاسی و گاها اعتصابات فرهنگیان بود و گرفتاریها زیاد بود. از طرف دیگر مقولههایی مثل نماز جماعت مدرسهها یا حجاب دانشآموزان خیلی کمرنگ و بیرنگ شده بود. در این بیست و چند ماهی که ما بودیم مقدار بسیار زیادی تلاش شد که فضای آموزش و پرورش به سمت فضای اخلاقی و تربیتی تغییر ریل بدهد و مدیرانی که انتخاب میشوند مدیران متعهد و انقلابی جبهه و جنگ باشند. آموزش و پروش خیلی نیرو داشت. معلمهایی که سابقه جبهه داشتند و به اینها بیمهری شده بود، مجددا احیا شدند و برگشتند در عرصههای مدیریتی. حتی امکانات ادامه تحصیل برایشان فراهم شد و مدرک تحصیلیهایشان ارتقا پیدا کرد و کارهای خوبی به نفع وجهه انقلابی آموزش و پرورش در آن دو سال شد که بعضیهایش بعد از من هم ادامه پیدا کرد.
- بعد از آن وارد مجموعه امام محمد باقر شدید؟
من سال هشتاد و شش از مسئولیت بیرون آمدم. چند مسئولیت به ما پیشنهاد شد که سرانجام قرار شد بیایم اینجا (مجموعه امام محمد باقر) و اول عضو هیئتمدیره بودم. مدیرعامل قبلی از بازاریان متدین بود. هیئتمدیره دیدند که ایشان با توجه به شغلش، کار ادارهی مدرسهها برایشان سخت است و آرام آرام کار ادارهی مدرسهها گردن من افتاد و از آن موقع تقریبا ده یازده سال است که اینجا هستم.
- در موسسهی امام باقر چه نوع فعالیتی انجام میشود؟ آیا صرفا مدرسهداری است؟
مجموعهی مدرس به عنوان موسسه فرهنگی ثبت شده و کار مدرسهای یکی از کارهایش است. کارهای دیگر هم انجام میشود؛ انتشارات دارد، مجموعه فرهنگی خواهران و برادران دارد. مجموعهی نشا هست. مجموعهی امام محمد باقر از اول فقط برای مدرسهها ثبت شده بود. البته کارهای دیگر در اساسنامهاش پیشبینی شده مثل تاسیس دانشگاه یا اعزام دانشجو به خارج از کشور. اما اینها هیچکدام تحقق پیدا نکرده و فقط وارد حوزهی مدرسهها شده و ما هم همان را ادامه دادیم. دلیلش هم این است که یک گسترهی خودگرفتاری ایجاد شده که چهارده مدرسه با حدود پنج هزار دانشآموز. هفت مدرسه ملکی و همین عدد استیجاری دارد. مدرسهی استیجاری خیلی گرفتاری دارد. همت ما این بود که این استیجاری را تبدیل به ملکی بکنیم.
اجارهنشین بودن برای یک خانواده مصیبت است و برای مدرسه مصیبت اندر مصیبت است. یعنی یک جایی را که الان اجاره کنیم مثلا اگر در طول سال پنج میلیون اجاره میدهیم، بیست میلیون خرج میکنیم که خانه به مدرسه تبدیل بشود ولی بعد سه سال صاحب خانه میگوید باید بروید. و این خیلی هزینه و گرفتاری ایجاد میکند.
خوشبختانه مدرس خیلی خوب برخورد کردند و الان هر سه مدرسه ملکی است. بخش دخترانه برای همین عقب افتاده که هنوز جای مناسب استیجاری پیدا نکردند. در جلسات هیئتمدیره در طول ده سال گذشته تاکید ما این بود که چرا دخترانه راهاندازی نمیشود و آقای زمانی خیلی میدویدند که جایی را اجاره بکنند و به همین جمعبندی میرسیدند. مثلا ما خودمان یکی از مدارس اجارهایمان را صد و هفتاد میلیون خرجش کردیم تا مدرسه شد و بعد از سه سال مجبور شدیم تخلیه کنیم. اینها ضررهایی است که به راحتی قابل جبران نیست. مجموعهی گرفتاریهای امام محمد باقر بخشیاش اینها هست. دخترانهها خودشان گرفتاریهای زیادی دارد. الان از حدود پنج هزار دانشآموز، حدود دو هزار و پانصد تایشان دختر هستند.
- موسسات فرهنگی مثل مدرس و… آیا اصلا باید وارد فاز تاسیس مدارس بشوند؟
موسسات فرهنگی اگر مدرسه بزنند خیلی موفق ترند. اولا یک پیوست فرهنگی پشت مدرسه وجود دارد. در جلسات هیئتامنا موسسه مدرس، مدیر مدرسه باید گزارش بدهد که در حوزه فعالیت فرهنگی چه کار کرده و چه تعداد از بچهها را جذب کردند. مثلا سیل خوزستان پیش میآید و ما انتظار داریم که هیئتمدیره بیاید گزارش بدهد که چه تعداد از جوانهای عضو مرکز و مدارس در این کار به طور خودجوش شرکت کردند. این برای ما یک شاخص میشود. الان در بحث کمک مومنانه در ماه رمضان جلسه اخیر که در ماه رمضان بود آقای مصور گزارش فعالیتهای مرکز را دادند. با این شاخصها فعالیتهای مدرسه و مراکز کنترل میشود و جهتگیریاش با انقلاب و نظام تطبیق پیدا میکند. اگر این پیوست فرهنگی کنارش نباشد معلوم نیست مدرسه به چه سمت و سویی میرود. مثلا ممکن است برای سادات این پیوستها به صورت جدی اهمیت نداشته باشد. بنیاد امام محمد باقر هم این موارد را برنامهریزی کرده و کنترل میکند.
الان مرکز پانزده خرداد که من، آقای قاسمزاده و آقای سالک هم در هیئت امنای آنجا هم هستیم حداکثر تعداد نفراتی که تحت تاثیرش هستند بین چهل تا صد نفر است. در حالی که دارایی مرکز مدرس حدود دوهزار دانشآموز است. بنابراین در میدان اثرگذاری خیلی فعالتر است. به هر حال مراکز فرهنگی اگر وارد تاسیس مدرسه بشوند بسیار موفقتراند زیرا به دنبال سودآوری هم نیستند. بعضیها هستند سرمایهشان را میگذارند و مدرسه میزنند برای همین نگاهشان اقتصادی است. در مرکز فرهنگی امام محمد باقر خوشبختانه هیچکس سرمایهگذاری شخصی نکرده. یعنی همهی داراییها که میلیاردها تومان زمین و ملک و ساختمان میشود به نام موسسه است و افرادی که اینجا را بنیانگذاری کردهاند اگر الان استعفا بدهند و بروند هیچ سهمی ندارند. مدرس هم همینطور و وقتی هم که افراد میگذارند فی سبیل الله بوده. اینها باعث سلامت مرکز میشود.
- موسسات فرهنگی شهر که بعضا اسم برده شد آیا الان هم با هم تعاملی دارند؟
یک کانونی در تهران تشکیل شده به نام کانون مدارس اسلامی که مدارس غیردولتی که با رویکرد اسلام و انقلاب تشکیل شده بود را دور هم جمع کردند. در اصفهان هم این کانون تشکیل شده و حدود هشتاد مدرسه در آن هستند و سعی میکنند کارهایشان را با هم هماهنگ کنند. مدارس ولایت، امام محمد باقر، دارالقرآن، مهدقرآن، مدرس، امیرالمومنین، سادات و از جدیدها مثل رواق هم دعوت شدند. مدارسی که به نوعی بین دولتی و غیرانتفاعی مثل مدارس مستقر در دانشگاه اصفهان و دانشگاه صنعتی هم هستند. یک سری کارها را با هم هماهنگ میکنیم. میتوان گفت بیست الی سی درصد کارهای فرهنگی تربیتی سعی میشود هماهنگ بشود.
- یکی از آسیبهایی که مراکز فرهنگی به طور جدی در معرض آن هستند این است که بعد از مدتی که نسلهای بعدی جایگزین نسل اولیه می شوند ممکن است که از ریل قبلی خارج شوند. به نظر شما چه راهی برای خارج نشدن از مسیر اصلی وجود دارد؟
تقریبا در همهی کارهای تشکیلاتی که در دنیا انجام شده در طی مسیر ممکن است تغییر ماهیت بدهند و عوض شوند. این بحث را در ادیان هم داریم. اسلام یک جایی تشکیل شده که عدالت را به وجود بیاورد اما بعد از پنجاه سال کسی مثل یزید حاکم میشود. در حکومتهای بشری مثلا حکومت کمونیستها با شعار عدالتخواهی شروع شده بود. موسسات فرهنگی هم همینطور است گاهی یک هیئت با یک انگیزههای خوب دینی تشکیل میشود ولی بعد از چند سال دیده میشود که نسلهای بعدی آدمهای منفعتطلبی شدند و کار را خراب کردند. این دغدغه همیشه هست که در هر کار تشکیلاتی چه کار کنیم که علیالدوام در محور خودش باشد. چارههایی برای کارهای فرهنگی اندیشیده شده. مثلا ما در هیئتامنای مدرس و پانزده خرداد هستیم. ما عناصر اولیه هستیم و تمام تلاشمان این است که هیئتمدیرهها از محصولات خود مرکز باشند مثلا آقای ایمانی قبلا عضو هیئتمدیره نبود. بعد آرام آرام آمدند بالا و خط اولیه دستشان هست.
البته نوآوری لازمهی کار است. یعنی اگر آقای معمار همانطوری که من مدیریت میکردم مدیریت بکند قطعا خوب نیست. باید نوآوری بکند. الان با روشی که من دبیرستان را اداره میکردم شاید دیگر نشود اداره کرد. الان فضای مجازی هست باید تمام قوا وارد این عرصه شوند. بنابراین نوآوری لازمهی کار است اما اهداف و ارزشها نباید عوض بشود. ارزشها باید حفظ بشود. هیئتامناهای اولیه و بنیانگذارها سعی میکنند که تا زندهاند ریلگذاری را طوری انجام بدهند که این موسسات منحرف نشوند و خیلیهایشان موفق بودهاند ولی بعضیهایشان هم موفق نبودهاند و بعضا پسر بنیانگذار موسسه، مثل پدرش فکر نمیکرده و حتی از تابلوی موسسهی پدرش سوء استفاده میکند. هیئتها و مجموعههای فرهنگی که در اصفهان داشتیم تا حالا اجمالا سالم ماندند. در مرکز مدرس همه ساله بحث انتخابات هیئتمدیره که پیش میآید ما خودمان مصریم که تیپ سنی ما دیگر نیاییم و سنهای بعدی هم خودشان را بکشند کنار و از محصولات استفاده بشود. در خود مدرسهها آمدن افرادی مثل آقای نصیری یا آقای شریف نشان میدهد که موسسه دنبال این هست که از محصولات خودش استفاده کند. به هر حال این خطر هست که هر موسسهی فرهنگی، سیاسی یا اقتصادی بعد از یکی دو دهه از مسیر اولیهی خودش محرف بشود. مراکز فرهنگی خطر انحرافشان بیشتر است.
- در پنجاه سالی که تجربهی کار فرهنگی دارید چه تفاوتهای نسلی را میبینید؟
در پنجاه سال گذشته سرعت تحولات خیلی بیشتر از مقطع نیم قرن قبلی شده. یک دلیلش به سرعت تکنولوژی برمیگردد. بالاخره تکنولوژی هواپیما و جت و تکنولوژی رایانه و ابرکامپیوترهایی که همه چیز را به سمت دولت الکترونیک پیش میبرند، اینها تحول عظیمی را در ارتباطات بشری ایجاد کرده و در همهی حوزهها اثر میگذارد. در تعلیم و تربیت، در روشهای تربیتی، در بهداشت و اقتصاد و مسکن اثر میگذارد. در این پنجاه سال گذشته کشور ما کانون تحولات دنیا بوده. یک بخشی از این تحولات تحولاتی است که در کل دنیا در حال انجام است. مثل سبک زندگی مردم یا خوراک، اقتصاد، تولید و حمل و نقل و همهی چیزهایی که لوازم زندگی است. خود انقلاباسلامی هم تحول بیسابقهای است که هم در خود کشور تحول ایجاد کرده و هم در کل دنیا.
در مجموع من سرعت تحولات را و تحولات فکری نسل را یک مسئله طبیعی میدانم. در کل دنیا بشریت در حال تحول و رو به بنبست است و همه چیز را دارد تجربه میکند. مکاتب فلسفی و فکری کمونیسم و لیبرالیسم همه به بنبست رسیدهاند و یک نوع معنویگرایی در دنیا در حال رشد است. پنجاه سال پیش نخستوزیر آلمان اگر میخواست رای بیاورد باید یک حملهای به دین میکرد و باید یک دو تا فحش به دین میداد چون اصلا مد بود. میگفتند دین عامل عقبافتادگی است. الان بعکس است. نامزد رئیسجمهوری که رقیب ترامپ است برای رای مسالمانان آمریکا باید یک حدیث از پیامبر هم بخواند و خود ترامپ هم به کلیسا متوسل میشود. یعنی تفکر معنوی در مردم دنیا دارد بازارش گرم میشود و این با انقلاباسلامی شروع شد.
تحول در کشور خودمان هم تاثیرات عمیقی گذاشته. ضمن اینکه ضد ارزش هم در کشور ما فعال است. بالاخره هیچگاه در طول تاریخ ایران یک جوان ایرانی این مقدار پیامی که در بیست و چهار ساعت از در و دیوار وارد مغزش میشود را نداشته. این یک نوع سرگشتگی روانی را ایجاد میکند. ضررهایش هست البته از آن طرف پختگی هم ایجاد میکند. در مجموع سرعت تحولات و سبک زندگی غربی روی پوشش و رفتارهای جامعهی ما اثر گذاشته اما به هرحال امید این هست که سطح تحولات به نفع انقلاباسلامی تمام بشود و آقا هم گفتند و بحث امید و موفقیتها و بحث مراقبت در تحریف تاریخ را تاکید میکنند.
- اشکال ساختاری که در آموزش و پرورش چیست؟
در تقریبا تمام نظامها که پارلمانی و انتخاباتی هست سعی کردهاند در یک بخشهایی از کشورشان ثبات مدیریت و ثبات سیاست ایجاد کنند. مثلا در هندوستان انتخابات برگزار میشود و رئیسجمهور انتخاب میشود ولی فقط سی درصد از مدیران را میتواند تغییر بدهد. از جمله بخشهایی که حق تغییر ندارند مثلا در ژاپن و هند در قسمت مدیریتهای فرهنگی است. مثلا در ژاپن در یک دبیرستان عکس مدیران دبیرستان را در صد سال گذشته زدهاند، میبینی که چهار نفر بیشتر نیست، یعنی؛ بیست سال سی سال مدیریت کرده و سیاستهایی که ابلاغ شده چندان تغییر نکرده. سیاست این است که این دانشآموز از این دبیرستان هنرمند بیرون بیاید. حالا یک روزی هنرمند بودن یعنی مسلط بودن به فضای مجازی و کامپیوتر ولی سی سال پیش یعنی آچار و ماشین و تعمیرات و اینها.
متاسفانه در کشور ما عدم ثبات مدیریت و سیاسیتها در قسمت فرهنگ خیلی ضرر زده. هم در دانشگاه و هم آموزش و پرورش و تا حالا نشده حل کنیم. مقام معظم رهبری هم اشاراتی داشتند. مثلا آخرین کاری که شده یک سند تحول برای آموزش و پرورش تحت عنوان قانون اساسی آموزش و پرورش تهیه شده. اما این سه چهار وزیری که تا حالا آمدند هیچ کدامشان یک برخورد مثبت صد در صدی با این سند نداشتند و دولتها هم همینطور. اشکلات ساختاری در حوزه فرهنگ از بقیه بخشها رنجآورتر است. در اقتصاد هم هست اما در کارهای امنیتی و سیاسی که توسط رهبری انتخاب میشود کمتر وجود دارد مثلا یک فرمانده سپاه که انتخاب میشود میداند که دیگر پنج سال هست و برای پنج سال برنامه ریزی میکند. معمولا هم آقا دوتا پنج سال ابلاغ میکنند. یا برای شورای نگهبان یا رئیس قوهقضاییه معمولا دوتا پنج سال ابلاغ میکنند. این باعث ثبات مدیریت نسبی ده ساله میشود. اما وزیر امروز انتخاب میشود چند روز دیگر ممکن است عزل شود. همین آقای روحانی تا حالا چندتا وزیر عوض کرده. در بخش فرهنگ ضررش خیلی بیشتر هست.
میشود گفت آموزش و پرورش و دانشگاه با دو ایراد ساختاری در دو میدان از اول و حالا بیشتر در حال رنج دیدن بوده. یکی عدم ثبات مدیریت و دوم عدم ثبات سیاستها. امیدواریم با آمدن دولت بعدی که یک مقداری جوانتر و حساستر باشد تغییراتی ایجاد بشود. بعضیها تغییر قانوناساسی را هم پیشبینی میکنند. یک قانون نانوشتهای هست که هر رئیسجمهوری که انتخاب میشود برای انتخاب وزیر اطلاعات و وزیر دفاع حتما باید نظر رهبری را در لحظ کند، چون این دو جنبهی امنیتی دارند. حالا در قانوناساسی هم این مورد شفافا نوشته بشود که در مورد وزیرهای فرهنگی هم باید نظر رهبری اعمال بشود؛ وزیر ارشاد، وزیر آموزش و پرورش و وزیر علوم. این میتواند بخش ثبات در مدیریت را تامین بکند. نکتهی دوم اینکه اساسنامه این قبیل مراکز فرهنگی مصوبه شورای انقلاب فرهنگی بشود. وقتی مصوبهی شورای انقلاب فرهنگی پیدا کرد دولت نمیتواند تغییرش بدهد.
- آیا در تربیت می شود سبک داشت؟
نمیشود گفت که تربیت سبک ندارد. ماموریت اولیه پیامبر اسلام و ائمه که تزکیه است یعنی همان تربیت. در ماموریتهایی که امیرالمومنین برای مالک اشتر در عهدنامه معروف شرح می کنند، روشهای تربیتی را میفرمایند. مثلا اگر مردم پشت سرت حرف بزنند دفاع نکن. بعضیها روابط عمومیشان فقط مترصد این است که یکی حمله کند به وزیر و او برود دفاعیه بدهد. آنجا امیرالمومنین تکلیف را برای مالک اشتر مشخص کردهاند که اگر در افکار عمومی پشت سرت حرف بزنند باید بروی از خودت دفاع کنی و توجیه کردن مردم وظیفهی خود شماست. صحبتهایی هم که آقا میکنند و از فضای علمی کشور دفاع میکنند آنها برای توجیه و اقناع مردم است.
در مجموع میخواهم بگویم تعلیم و تربیت سبک دارد اما فرقش با بقیه آموزشها این است که مثلا یک پزشک دستورالعمل برای بیمار صادر میکند که شما نباید سیگار بکشی. اما خود پزشک را کسی مجبور نکرده که نباید بکشد. ممکن است بیمارش بگوید او سلامت خودش را دوست ندارد که نداشته باشد اما حرفش علمی است و باید عمل کرد. اما در تعلیم و تربیت تفاوت دارد. اگر یک معلم در مدرسه به صرفهجویی سفارش بکند اما خودش آدم اسرافکار و بیموالاتی باشد این حرف اثر ندارد. حتی بچهها تماشا کنند که مدیر مدرسه وقتی که وضو میگیرد پنج دقیقه شیر آب باز است و تماما آب میرود، بچهها آموزش میبینند. حالا هرچه برود سر صف سخنرانی کند که آب گرفتاری کشور است یا اسراف نکنید تاثیر نمیگذارد. به همین نسبت خیلی از مشکلاتی که در کشور میبینیم به خاطر نگاه مردم به مدیران و روحانیون است. البته این غلط است که بگوییم چون روحانی محله ما عمل نمیکند ما هم عمل نمیکنیم اما این واقعیتی است که وجود دارد. تا وقتی مدیریت کشور آدمهای سرشناس و فرهنگی، مدیران مدارس و معلمین خودشان به ضوابط اخلاقی پایبندی نشان ندهند، از نسل جوان انتظار متابعت صد در صدی نمیشود داشت. ضمن اینکه این قانون نیست. خیلی از جاها جوانها بهتر از پدر و مادرشان رعایت میکنند یا دانش آموزها خیلی بهتر از معلمشان یا مدیرشان رعایت میکنند و سربازها بهتر از فرماندهشان رعایت میکنند.
آقا در مورد حاج قاسم سلیمانی میفرمایند که حاج قاسم سلیمانی یعنی یک مکتب. یعنی مکتب تربیتی دارد. در برخورد با بیتالمال، برخورد با زیردست خودش، این مکتب تربیتی یعنی سبک تربیت. آقای پرورش یک وقت به تعبیر آقای حداد، یک دبیرستان سرخود بود. یعنی در هر محلهای که میرفت دانشآموزان نگاه به رفتار آقای پرورش میکردند. حرف زدنش و لباس پوشیدنش. همین که میدیدند معلمشان با دوچرخه سوار میشود سبک زندگی آنها را هم تشکیل میداد که نباید منتظر تاکسی و اتومبیل باشند و روی پای خودشان بایستند. با دانشآموزهای خودش استخر میرفت و بازی میکرد. اینها همه سبک تعلیم و تربیت بود. نسل اول به نوعی خیلی تحت تاثیر معلم اخلاقی و تربیتی خودشان بودند. حالا بیشتر تحت تاثیر فضای مجازی هستند. باید کاری کنیم که به عنوان الگوهایمان حاج قاسم سلیمانی را و سبکزندگیاش را در فضای مجازی معرفی کنیم.